فاصله بینِ من و تو از کجا تا به کجاست
گر که جان بسپارم از دوریّ تو برمن سزاست
عشوه ها کردی و دل بردی و رفتی از برم
با خیالِ تو هنوز این دل به عشقت مبتلاست
گشته ام بیمارِ تو، با تو نبودن
دردِ من
دیدنِ رویِ تو بر هر دردِ من، هر دَم دَواست
در گلستانِ دلم جز تو گلی جا خوش نکرد
غنچه ی لبهایِ تو با بوسه هایم آشناست
گر رقیبان، پیش تو از من بد
گویی کنند
تو نکن باور که جمله گفته هاشان اِفتراست
بعدِ تو هیچ کَس رویِ مرا خندان ندید
زانکه بی رویِ تو این خانه همه ماتم سراست
کوچه کوچه، خانه خانه، در پیِ
تو گشته ام
در کجا منزل گُزیدی، خانه ام بی تو چِراست
خسته از این فاصله، مشتاق دیدارِ تواَم
شاهدِ حالِ پریشانم از این دوری خداست
زندگی بی تو در این غربت ندارد
ارزشی
این تمامِ حرفِ من در انتهای ماجراست
با سلام
عالی بود، دست مریزاد شاعر دوست داشتنی جناب آقای پاشایی عزیز
نظرِ لطف شماست